یادداشت‌های مدیریتی

شیوه های توسعه اقتصادی در کشورها: پاکستان و بنگلادش

پاکستان و بنگلادش تجربه جالبی در توسعه تطبیقی داشتند. هر دو دارای یک سیاست ملی واحد در سال‌های اولیه بودند، حتی اگر هر دو به یک میزان از فواید آن بهره‌مند نشدند. پاکستان و بنگلادش هر دو تقریبا جمعیت یکسانی دارند (۱۶۴ میلیون در پاکستان و ۱۵۰ میلیون در بنگلادش در سال ۲۰۰۷). هر دو کشور در منطقه جنوب آسیا قرار دارند، هر دو کشورهای اسلامی هستند و هر دو زمانی بخشی از مستعمره انگلیس یعنی هند بوده‌اند. بنگلادش برای یک مدت زمان طولانی سمبل رنج از قحطی بنگال طی سال‌های ۱۹۴۳ تا ۱۹۷۱ بود.

توسعه پاکستان و بنگلادش

پاکستان و بنگلادش

شمار فزاینده‌ای ‌از تحلیل ها مانند تحلیل ‌ویلیام ایسترلی اعلام کرده‌اند که پاکستان یک ‌نمونه « رشد ‌بدون توسعه » با شاخص های اجتماعی پایین است. در حالی ‌که بنگلادش اگرچه هنوز بسیار فقیر است و با بسیاری‌از مسائل اجتماعی دست و پنجه نرم می‌کند، اما خود را از سمبل قحطی به سمبل امید جابه‌جا کرده است. هنگامی که بنگلادش استقلال خود را به دست آورد بسیار عقب‌مانده‌تر از پاکستان بود.

در واقع فقر توسعه اقتصادی و اجتماعی در مقایسه با پاکستان غربی یک مانع عمده در جنبش استقلال بود و شکایت می‌شد بنگلادش از درآمدهای مالیاتی تخلیه می‌شود تا پاکستان غربی را منتفع سازد. جنگ برای استقلال و تخریب اقتصادی که به طور عمده بر صنایع بنگلادش وارد می‌شد موجب شد که شکاف حتی بیشتر شود، در حالی که سوءاستفاده‌ها آثار روانی جدی بر جای گذاشت و به دنبال آن قحطی وحشتناک روی داد. سیاستمداری آمریکایی به طور غیر دیپلماتیک بنگلادش را «زنبیل بین‌المللی» توصیف کرد. سایرین با لحن‌های دیپلماتیک‌تر آن را «آزمونی برای توسعه» نامیدند. به این معنا که اگر بنگلادش توسعه یابد، در هر جای دیگری توسعه امکانپذیر است. سه دهه پس از آن به نظر می‌رسد که در واقع بنگلادش در این آزمون موفق شده است.

نه اینکه بنگلادش به طور اعجاب‌انگیزی از پاکستان جلو افتاده است، این کشور همچنان با مشکلات جدی توسعه دست به گریبان است. حتی در مقایسه با کشورهای همسایه‌ای مانند هند. اما بنگلادش در مقایسه با پاکستان تا حدودی پیشرفت نسبتا بیشتری در توسعه اجتماعی و در سال‌های اخیر در رشد اقتصادی داشته است. به‌رغم کاستی‌هایی‌که در زمان استقلال داشته است و نیز انتظاراتی که شرایط بد ادامه می‌یابد. بنگلادش در سطح بسیار پایین‌تر توسعه اجتماعی شروع کرد و هنوز از درآمد کمی برخوردار است. ولی در دسترسی به سطح بالاتری از توسعه اجتماعی اکنون شرایط را برای تسریع رشد اقتصادی در سال‌های آینده فراهم کرده است. به ویژه اگر مشکلات مستمر دولت رفع شود.

رشد اقتصادی

درآمد سرانه بر اساس برابری قدرت خرید در سال ۲۰۰۵ برای پاکستان (۱۹۴۰ دلار) کمی بیش از بنگلادش (۱۷۰۰ دلار) بوده است، اما بنگلادش در مسیر روندی حرکت می‌کند که در چند سال آینده پاکستان را پشت سر خواهد گذاشت. در نیمه دوم قرن بیستم (۲۰۰۰ – ۱۹۵۰) درآمد سرانه پاکستان از رشد ۲/۲‌درصد برخوردار بوده است و در نتیجه درآمد سرانه طی نیم قرن سه برابر شده است، ولی نرخ رشد هر دهه در مقایسه با دهه قبل کاهش داشته است. در حالی که درآمد سرانه در سایر کشورها و از جمله هند افزایش داشته است؛ کاهش نرخ رشد ممکن است در نتیجه عملکرد ضعیف شاخص‌های اجتماعی بوده باشد. در بنگلادش، عملکرد کشاورزی به طور شگفت‌انگیزی بالا بوده است و نرخ رشد اقتصادی اکنون بیشتر از ۴‌درصد است. اما با پایان یافتن نظام تعرفه بین‌المللی منسوجات موافقتنامه چند الیافی انتظار این بود که بنگلادش بیش از هر کشور دیگری آسیب خواهد دید و با کاهش سهم بازار بنگلادش به ویژه در مقابل چین حداقل نصف مشاغل صنایع منسوجات از بین خواهد رفت. سرعت واکنش آزمون بزرگی برای استقامت اقتصاد بنگلادش بوده است، تاکنون نتیجه بهتر از پیش‌بینی بوده است.

فقر

به‌رغم پایین بودن درآمد، بنگلادش شمار فقرای کمتری دارد. برآورد بانک جهانی نشان می‌دهد که۳۱درصد جمعیت پاکستان زیرخط فقر یک دلاردر روز زندگی می‌کنند. در حالی که این رقم برای بنگلادش ۲۹ ‌درصد است.

آموزش و با سوادی

در هر دو کشور، نرخ باسوادی هنوز پایین و ۴۱ ‌درصد است، اما با سوادی در بنگلادش به سرعت در حال افزایش است و از برابری جنسیتی بیشتری برخوردار است. در پاکستان با سوادی زنان فقط ۲۹‌درصد است و در برخی مناطق این کشور بسیار پایین‌تر است. در بلوچستان و منطقه مرز شمال غربی، این نرخ فقط ۳‌درصد است. در واقع، باسوادی زنان در بنگلادش نیز چندان بالا نیست. یک برآورد اخیر این نرخ را ۳۱ ‌درصد اعلام می‌کند. کمتر از ۲درصد تولید ناخالص داخلی به آموزش تخصیص می‌یابد. این مقدار ناچیز تخصیص بسیار نابرابر است و رقمی متوسط به شمار می‌آید. هزینه‌های آموزش ابتدایی فوق‌العاده نابرابر است و سهم بزرگ‌تر آن به مدارس اختصاص می‌یابد. بسیاری از معلمان به دلایل سیاسی استخدام می‌شوند تا به دلیل شایستگی‌های حرفه‌ای، به طوری که «دیکتاتوری معلم» یک مشکل جدی است.

استرلی و سایر تحلیلگران مانند عشرت حسین بر این باورند که عملکرد ضعیف پاکستان در آموزش و باسوادی‌ ریشه در انگیزه‌های طبقه برگزیده(۴) در محروم کردن طبقه فقیر از دسترسی به آموزش دارد. با نگاهی به آینده، بنگلادش در لبه شفاف ثبت نام آموزش ترکیبی ۵۷‌درصد (پسران) و ۳۸‌درصد (دختران) دارد. این امر به معنای نرخ‌های بالای باسوادی در سال‌های آینده است. در بنگلادش فقط ۳۰ سال پیش تحصیل یک کالای لوکس غیر قابل تصور برای اکثر فقیران بود. در حالی که فقط نیمی از دانش‌آموزان در سال ۱۹۹۰ مدرسه ابتدایی را تکمیل می‌کردند. این نسبت امروزه به ۷۵‌درصد رسیده است.

امروزه در بنگلادش نسبت ثبت نام دختران به پسران در آموزش ابتدایی و متوسطه به ۰۳/۱ در مقابل ۱ رسیده است، در حالی که در پاکستان این رقم فقط ۶۱/۰ است. با نگاهی به آینده برابری بیشتر با سوادی مردان و زنان را در بنگلادش انتظار داریم. برنامه‌ها‌ی آموزش غیررسمی سازمان‌های غیردولتی مانند «کمیته پیشرفت روستایی بنگلادش» (براک) کمک عمده‌ای در این پیشرفت داشته است.

بهداشت

امید به زندگی در هر دو کشور مشابه است: ۶۳ سال در بنگلادش و ۶۴ سال در پاکستان، ولی این میزان در بنگلادش به سرعت در حال افزایش است. از سال ۱۹۹۰، سوء تغذیه کودکان به کمتر از نصف کاهش یافته است و مرگ و میر کودکان زیر ۵ سال از ۱۴۴ به ۸۹ نفر در هر ۱۰۰۰ نفر جمعیت رسیده است، در حالی که در پاکستان این رقم هنوز ۱۲۶ نفر در هر ۱۰۰۰ نفر جمعیت است.

شاخص توسعه انسانی

در سال‌های نخستین قرن بیست و یکم بنگلادش از نظر شاخص توسعه انسانی، پاکستان را پشت سر گذاشت. در سال ۲۰۰۶ پاکستان دوباره پیش افتاد. معلوم نیست که آیا این افزایش در پاکستان پایدار است. پاکستان رتبه ۱۳۴ و بنگلادش رتبه ۱۳۷ را دارد. ولی بنگلادش ۷ رتبه از رتبه درآمد سرانه‌اش بالاتر است، در حالی که پاکستان ۶ رتبه پایین‌تر از رتبه درآمد سرانه‌اش قرار دارد (درآمد سرانه پاکستان بیشتر از بنگلادش است). این امر نشان‌دهنده عملکرد بهتر آموزش و بهداشت برای بنگلادش است، ولی عقب ماندگی اجتماعی پاکستان تماما به وسیله این آمارها نشان داده نمی‌شود، زیرا شاخص توسعه انسانی فقط آموزش و بهداشت را اندازه‌گیری می‌کند و سایر عناصر پیشرفت اجتماعی مانند نابرابری یا باروری را در برنمی‌گیرد.

جمعیت

بنگلادش در مقایسه با پاکستان پیشرفت بسیار بیشتری در کاهش باروری داشته است. در سال ۱۹۷۱، نرخ باروری در هر دو کشور بسیار بالا و در حدود ۶ بچه به ازای هر زن بود. در سال ۲۰۰۲ در بنگلادش باروری به ۵/۳ رسید در حالی که در پاکستان فقط به ۱/۵ کاهش یافت.

این تغییرات هم علت و هم معلول را منعکس می‌کند. با پیشرفت‌های اجتماعی و اقتصادی روند باروری رو به کاهش گذاشت. زیرا زنان با برخورداری از فرصت‌های بهتر اقتصادی نیاز کم‌تری به داشتن بچه بیشتر برای امنیت اقتصادی داشتند. از سوی دیگر کاهش باروری این امکان را فراهم کرد که خانواده‌ها، دولت و سازمان‌های غیردولتی سرمایه‌گذاری بیشتری درآموزش و بهداشت بچه‌ها صرف کنند.

به این ترتیب، ملاحظه می‌شود بهره‌وری نسل بعدی بیشتر می‌شود و با عبور کشور از گذار جمعیتی دایره بسته می‌تواند شکسته شود. با نگاهی متفاوت به پاکستان، با توجه به ارتباط معکوس بین رشد جمعیت و رشد درآمد سرانه، تداوم باروری، پاکستان را در وضعیت نسبتا بدتری قرار داد. در واقع بنگلادش به دلیل دنبال کردن روندی متفاوت و با سرمایه‌گذاری بیشتر در سرمایه انسانی پاکستان را پشت سر خواهد گذاشت.

درک تفاوت‌ها

چگونه می‌توان عملکرد ضعیف و غیر قابل انتظار پاکستان را در توسعه اجتماعی و رشد اقتصادی سال‌های اخیر حتی در مقایسه با بنگلادش توضیح داد و برای بهبود آن چه باید کرد؟

عمده‌ترین نمونه‌های قابل ذکر کشورهای «رشد بدون توسعه» را می‌توان کشورهای صادر‌کننده نفت خاورمیانه دانست. گروه‌های برگزیده، کنترل منابع طبیعی را در اختیار دارند. یک اقتصاد جزیره‌ای با ارتباط نسبتا ضعیف با سایر بخش‌های اقتصادی توسعه می‌یابد، و هزینه‌های دفاع ملی، هزینه‌های اجتماعی را به عقب می‌راند. هم به منظور جلوگیری از حملات خارجی، همانگونه که در تصرف کویت توسط عراق در سال ۱۹۹۰ شاهد بودیم و هم حداقل به طور ضمنی به منظور کنترل جمعیت داخلی. در مقایسه، پاکستان که درآمد نفتی بسیار ناچیزی دارد ناچار است نیازهای نفت خام خود را وارد کند یا ممکن است مجبور شود گاز طبیعی وارد کند. افزون بر این، اقتصاد پاکستان به‌رغم دهه‌ها رشد متوسط در گروه کشورهای درآمد پایین قرار دارد. مهم است به این نکته توجه کنیم که نمی‌توان گفت هیچ پیشرفت اجتماعی در پاکستان صورت نگرفته است، بلکه میزان پیشرفت در پاکستان از بسیاری از دیگر کشورها کمتر بوده است. حتی در مقایسه با برخی از کشورها که رشد بسیار کندی داشته یا حتی رشد منفی داشته‌اند. چرا میزان پیشرفت تا این حد کند بوده است؟

جغرافیا

تا حدی که محدودیت‌های جغرافیایی موفقیت توسعه را تعیین می‌کند، به نظر می‌رسد بنگلادش در یک عدم مزیت قابل توجه قرار دارد. با فرض سایر شرایط ثابت، کشورهای استوایی مانند بنگلادش عملکرد بسیار ضعیف‌تری داشته‌اند. پاکستان، اگر چه با برخی عدم مزیت‌های جغرافیایی رو به رو است، به نظر می‌رسد که در شرایط بهتری‌ قرار دارد. علاوه براین، به ‌استثنای دولت– شهر سنگاپور، بنگلادش پرتراکم‌ترین کشور در جهان است. هلند با تراکم جمعیتی ۴۷۷ نفر در هر کیلومتر مربع به عنوان کشوری با تراکم جمعیتی بالا مشهور است. اما تراکم جمعیت در بنگلادش بیش از دو برابر هلند است – ۱۰۴۲ نفر در هر کیلومتر مربع، بنگلادش تقریبا نصف جمعیت ایالات متحده را دارد، در حالی که مساحت آن کمتر از ویسکانسین (یکی از ایالات متحده) است.

از نظر ویلیام استرلی و راس لوین، کشورهایی که دارای تنوع اجتماعی، اقلیتی و زبانی هستند، از رشد و توسعه اجتماعی کم‌تری برخوردارند. اگر چه در صورت دموکراتیک بودن رژیم یک کشور این نتیجه تا حد زیادی مبهم است. البته هیچ قاعده آهنینی وجود ندارد. موریتانی بسیار متنوع است، اما توسعه موفقی داشته است، هند متنوع است، ولی عملکردی بهتر از پاکستان و بنگلادش داشته است. بنگلادش کاملا همگن است، بیش از ۹۸‌درصد جمعیت بنگالی هستند و به زبان بنگالی تکلم می‌کنند. پاکستان سطح بالایی از تنوع قومی و زبانی دارد. حتی نام این کشور از ترکیب پنجاب، افغانستان، کشمیر و بلوچستان مشتق شده است.
زبان رسمی این کشور اردوست، اما زبان اردو نخستین زبان ۷‌درصد کل جمعیت است (۴۸‌درصد جمعیت به زبان پنجابی تکلم می‌کنند). ناکامی در تخصیص مناسب درآمدها و خدمات و حل سایر مسائل برای یکی از بزرگ‌ترین گروه‌های قومی – بنگال‌ها – منجر به استقلال بنگلادش از پاکستان شد. استرلی نتیجه می‌گیرد که بخشی از دلایل فرقه‌گرایی در تکه تکه شدن قومی زبانی قرار دارد.

برابری جنسیتی

بر اساس گزارش نظارت اجتماعی سال ۲۰۰۴، بنگلادش رتبه «بالاتر از متوسط» را از نظر برابری جنسیتی دارد، در حالی که رتبه پاکستان چهارمین و پایین ترین است. در پاکستان میزان باسوادی زنان فقط ۶۰‌درصد مردان است – این رقم در گروه سنی ۲۴- ۱۵ سال کمی بالاتر است. در بنگلادش، این نسبت ۷۱‌درصد است. همان طور که قبلا دیده شد، امروزه در بنگلادش سهم دختران در آموزش ابتدایی بیشتر از پسران است، در حالی که در پاکستان نرخ ثبت نام دختران کمتر از پسران است. ولی نسبت مردان به زنان در هر دو کشور ۰۵/۱ است.

پاکستان کمک‌های چشمگیری را از خارج دریافت کرده است. از زمان استقلال در سال ۱۹۴۷، پاکستان پس از هند و مصر یکی از سه کشور عمده دریافت‌کننده کمک‌های مالی بوده است. پس از حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، پاکستان به عنوان یک متحد استراتژیک ایالت متحده در جنگ علیه تروریسم اهمیت زیادی یافته است. تحریم برداشته شد و اشکال مختلف کمک افزایش در خور توجهی یافت. اگر چه این کمک‌ها باید فرصتی را برای توسعه پاکستان فراهم می‌کرد و رشد اقتصادی نیز تا حدودی تسریع شد، اما تاریخ، پیشنهاد احتیاط دارد. پاکستان یکی از متحدان ایالات متحده در زمان جنگ سرد بود، اما به نظر می‌رسد فقرا منافع اندکی از این همکاری برده‌اند. بنگلادش نیز از کمک‌ها منافع درخور توجهی برده است. ولی مقدار کمک‌های دریافتی به سختی نتایج مشابهی را آشکار می‌سازد. اگر چه اثر بخشی استفاده از کمک‌ها بسیار مهم است، به ویژه درگیر بودن فعال سازمان‌های غیردولتی در بنگلادش.

حکمرانی و نقش نظامیان

نظامیان نقش مهمی در پاکستان بر عهده دارند و از سال ۱۹۹۹ تا سال ۲۰۰۸ پاکستان به وسیله رهبر نظامی پرویز مشرف اداره می‌شد. رقابت طولانی مدت پاکستان ‌با هند و اختلافات‌ بر سر کشمیر منابع و توجه دولت را از اولویت‌های اجتماعی دور کرده است. در مقابل، اگر چه نظامیان نیز در دهه اول بعد از استقلال ۱۹۷۱ در سیاست بنگلادش نقش فعالی داشته‌اند، خروج نظامیان از سیاست و دولت پس از سال ۱۹۹۰ احتمالا عامل مهمی در پیشرفت بعدی بنگلادش بوده است. درگیری نظامی در سال ۲۰۰۷ اگر چه به طور گسترده‌ای بی‌خطر تصور می‌شد، ولی به هر حال تهدیدات جدی همواره وجود دارد. هیچ یک از دو کشور به طور خاص دموکراتیک، شفاف یا آزاد از فساد نیستند. در واقع بنگلادش یکی از پایین‌ترین رتبه‌ها را در شفاف‌سازی بین‌المللی دارد.

با توجه به ضعیف بودن دولت و بخش خصوصی، بخش سوم یعنی بخش غیردولتی، غیرانتفاعی ‌یا شهروندی اهمیت یافته است.در اینجا تفاوت‌ها تکان‌دهنده است. بنگلادش یکی از فعال‌ترین سازمان‌های غیردولتی را در جهان دارد که توسعه یافته‌ترین در آسیاست. اگر یک بخش غیردولتی می‌توانست در پاکستان به وسیله بسیاری از پاکستانی‌های تحصیلکرده که در انگلستان، ایالات متحده و کانادا زندگی می‌کنند توسعه یابد، می‌توانست نقش مشابهی در پاکستان ایفا کند.
عشرت حسین پیشنهاد می‌کند که پاکستان یک «مدل رشد طبقات برگزیده» را تجربه کرده است. وی این مدل را ترکیبی از رهبران قدرتمند که بدون نظارت و کنترل عمل می‌کنند، یک طبقه دیوانسالار که بدون پاسخگویی، دستورات رهبران را اجرا می‌کنند و یک جمعیت منفعل می‌داند. او بحث می‌کند که شکست حکومت و تسلط هماهنگ قدرت سیاسی و ابزار حکومت به وسیله یک طبقه کوچک برای حفظ و تقویت منافع شخصی و خانوادگی خود به قیمت نادیده گرفتن منافع اکثریت جمعیت ریشه مشکلات را تشکیل می‌دهد. عشرت حسین نشان می‌دهد که پاکستان از زمان استقلال این ویژگی‌ها را داشته‌ است و اشاره می‌کندکه «این ترکیب رهبران مستبد، دیوان‌سالاری و جمعیت شرایطی را فراهم کرده است که منافع رشد به طور بسیار نابرابری توزیع و متمرکز شود».

او نتیجه می‌گیرد که از نظر طبقه نخبه حاکم، ساده‌ترین راه تداوم نرخ پایین بی‌سوادی است. هرچه نسبت باسوادان ‌کمتر باشد احتمال جابه‌جایی نخبگان حاکم کمتر خواهد بود. یکی از دلایل آن این است که در حالی که آموزش دختران برای توسعه است، این امر لزوما در جهت منافع اقتصادی و سیاسی برخی نخبگان که در موضع قدرت هستند نیست، به ویژه در سطوح محلی یا منطقه‌ای. تسلط زمینداران بزرگ بر اجاره‌نشینان در فضای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کاملا در مناطق روستایی پاکستان آشکار است. با باسواد شدن افراد، به ویژه زنان، برخی زمینداران و بازرگانان به خوبی می‌دانند که کارگران، به ویژه زنان ممکن است سرانجام از آنها بخواهند که قانون مورد حمایت کارگران رعایت شود.

تفاوت‌های توسعه اجتماعی در پاکستان و بنگلادش آن قدر زیاد نیست که بین این دو کشور و سریلانکا وجود دارد. سریلانکا با وجود پایین بودن درآمد سرانه و به‌رغم ناآرامی‌های مدنی، مرتبه مطلوبی از نظر شاخص توسعه انسانی دارد. ولی به هر حال رشد اقتصادی پاکستان از بسیاری از کشورهای دیگر که پیشرفت اجتماعی خوبی داشته‌اند بیشتر بوده است.

تفسیر گزینه‌ای که برای تجربه پاکستان وجود دارد این است که رشد اقتصادی حتی بدون سرمایه‌گذاری در آموزش و بهداشت امکان‌ناپذیر است، اما روندهای بلند مدت برای رشد کندتر در پاکستان و رشد سریع‌تر در بنگلادش تفسیر فوق را نامعتبر می‌سازد. همان گونه که استرلی مطرح می‌کند:

ممکن است یک سطح معینی از توسعه و رشد با نخبگان مدیریتی ماهر و کارگران غیرماهر قابل دسترس باشد، اما در طول زمان این راهبرد دچار بازده نزولی می‌شود. زیرا سرمایه انسانی همسطح سایر عوامل رشد نمی‌یابد و این مساله رشد کند پاکستان را از ۱۹۸۰ به بعد توجیه می‌کند. رشد کشاورزی نیز ممکن است با مالکان ‌بزرگ‌ که از منافع بالقوه شبکه‌های بزرگ آبیاری و انقلاب سبز حمایت می‌کنند و با استفاده از نیروی کار کشاورزی غیرماهر امکانپذیر باشد. ولی رشد بخش کشاورزی نیز در بلندمدت روندی کاهنده خواهد داشت. زیرا زمین‌های آبیاری شده و سرمایه انسانی با یک نرخ رشدی مشابه سایر عوامل رشد نمی‌یابد.

منبع: مایکل تودارو، ترجمه غلامعلی فرجادی به نقل از روزنامه دنیای اقتصاد

سید حمیدرضا عظیمی

سید حمیدرضا عظیمی، دانش آموخته مهندسی صنایع دانشگاه صنعتی امیرکبیر در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی با گرایش بازاریابی از دانشگاه شهید بهشتی و دکتری مدیریت از دانشگاه علامه طباطبایی که از سال 1382 فعال فضای تجارت الکترونیک بوده و هم اکنون از مدرسین مدیریت بازاریابی و به طور مشخص بازاریابی اینترنتی (Digital Marketing) است. رزومه کامل من را اینجا ببینید

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا