مکاتب اقتصادی: مکتب اتریش با بیان ساده و کاربردی

آگاهی از مکاتب اقتصادی به شما کمک میکند تا ادراک درستی از جریانهای اقتصادی داشته باشید و بتوانید تحلیلها و نقدهای بهتری را پیرامون محیط اقتصاد داشته باشید. مکتب اتریش در اقتصاد، جریانی فکری است که در پایان قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم در اتریش شکل گرفت. این مکتب بر تحلیل فردگرایانه از اقتصاد تاکید دارد و بر این باور است که رفتار اقتصادی از انتخابهای فردی نشات میگیرد و این انتخابها بر اساس ترجیحات شخصی و شرایط منحصر به فرد هر فرد صورت میگیرند.
بیان ساده و کاربردی مکتب اقتصادی اتریش
قبل از اینکه بخواهیم وارد مسائل پیچیده و دشوار برای درک شویم، خوب است که یک فهمِ کلی از موضوع داشته باشیم و سپس وارد جزئیات شویم.
اصول مکتب اتریش
- تاکید بر فردگرایی: مکتب اتریش بر این باور است که تحلیلهای اقتصادی باید بر اساس رفتار و انتخابهای فردی انجام شود.
- نقد دخالت دولت: این مکتب معتقد است که دخالتهای دولت در بازار میتواند منجر به نتایج ناخواسته و غیرموثر شود و بر اهمیت بازارهای آزاد تاکید دارد.
- اهمیت زمان و اطلاعات: مکتب اتریش تاکید زیادی بر نقش زمان و اطلاعات ناقص در تصمیمگیریهای اقتصادی دارد.
- نظریه سرمایه و فرآیند تولید: این مکتب به بررسی نحوه تخصیص سرمایه در فرآیندهای تولیدی و تأثیر آن بر ساختار تولید و قیمتها میپردازد.
- نقد نظریه تعادل عمومی: مکتب اتریش نقدی بر نظریه تعادل عمومی دارد و بر این باور است که بازارها به طور مداوم در حال تغییر و تطبیق با شرایط جدید هستند، به جای اینکه به یک تعادل نهایی برسند.
چهرههای برجسته این مکتب شامل کارل منگر (Carl Menger)، فردریش فون هایک (Friedrich von Hayek)، لودویگ فون میزس (Ludwig von Mises)، و موری راتربارد (Murray Rothbard) هستند. مکتب اتریشی تأثیر زیادی بر اقتصاد لیبرالیسم و نولیبرالیسم داشته است و همچنان یک جریان فکری مهم در بین اقتصاددانان و فیلسوفان اقتصادی است.

تاکید بر فردگرایی در مکتب اتریش
تاکید بر فردگرایی (Individualism) در مکتب اتریشی از اصول اساسی و کلیدی این جریان فکری اقتصادی است. این اصل بر این باور استوار است که هر تصمیم و اقدام اقتصادی نتیجۀ انتخابها و ترجیحات فردی است. به عبارت دیگر، مکتب اتریش اقتصاد را نه به عنوان یک مجموعهای از اعداد و ارقام بلکه به عنوان نتیجهی رفتارهای انسانی میبیند که به شدت تحت تأثیر شرایط فردی، اطلاعات، ترجیحات و انتظارات هر فرد قرار دارد.
اصول تاکید بر فردگرایی
انتخاب فردی: مکتب اتریش تأکید دارد که اقتصاد از انتخابهای فردی ناشی میشود. هر فرد بر اساس ترجیحات، اطلاعات در دسترس، و اهداف شخصی خود تصمیمات اقتصادی میگیرد.
اطلاعات ناقص و ذهنیت فردی: این مکتب به این واقعیت توجه دارد که افراد با اطلاعات ناقص و دانش محدود تصمیمگیری میکنند. بنابراین، اقتصاد را نمیتوان به صورت کاملاً پیشبینیپذیر و مکانیکی تلقی کرد.
نقش زمان و عدم قطعیت: فردگرایی در مکتب اتریش به نقش زمان و عدم قطعیت در تصمیمگیریهای اقتصادی اشاره دارد. افراد بر اساس دانش و انتظارات خود در لحظه تصمیمگیری میکنند، که این میتواند با گذشت زمان تغییر کند.
عملکرد بازار و فرآیند کشف: از دیدگاه مکتب اتریش، بازار مکانی برای کشف اطلاعات است که از تعاملات فردی ناشی میشود. قیمتها، به عنوان مثال، حامل اطلاعات هستند که از ترجیحات فردی و شرایط بازار مشتق میشوند.
خلاقیت و نوآوری: مکتب اتریش اهمیت زیادی به نقش خلاقیت و نوآوری فردی در پیشبرد اقتصاد و بهبود شرایط زندگی میدهد. این خلاقیتها و نوآوریها به صورت طبیعی از رقابت و آزادی فردی در بازار نشأت میگیرند.
تاکید بر فردگرایی در مکتب اتریش نه تنها نقش مهمی در تحلیلهای اقتصادی دارد بلکه بر فلسفه سیاسی و حقوق فردی نیز تأثیر میگذارد. این اصل باعث میشود که مکتب اتریش به شدت نسبت به دخالتهای دولتی و محدودیتهای بر بازار آزاد انتقاد داشته باشد.

نقد دخالت دولت
نقد دخالت دولت در اقتصاد (Criticism of State Intervention in the Economy) از جمله اصول کلیدی مکتب اتریش است. این مکتب با تاکید بر اهمیت فردگرایی، بازار آزاد، و مکانیزم قیمتها، دخالتهای دولتی در بازار را موجب بروز ناکارآمدیها و اختلالات اقتصادی میداند. در اینجا به چند جنبه اصلی نقد مکتب اتریش به دخالت دولت اشاره میکنیم:
۱٫ اختلال در مکانیزم قیمتها
مکتب اتریش بر این باور است که قیمتها در بازار آزاد نقش حیاتی در انتقال اطلاعات دارند و به تخصیص بهینه منابع کمک میکنند. دخالت دولت، مانند تعیین قیمتها یا اعمال کنترلهای قیمتی، میتواند این مکانیزم را مختل کرده و منجر به کمبودها یا افراطهایی در بازار شود که در نهایت به ضرر مصرفکنندگان تمام میشود.
۲٫ مشکل دانش
فردریش هایک، یکی از چهرههای برجسته مکتب اتریش، بر این نکته تاکید کرده است که دانش در جامعه پراکنده است و هیچ فرد یا نهادی نمیتواند اطلاعات کافی را برای تصمیمگیریهای اقتصادی مؤثر جمعآوری کند. از این رو، دخالتهای دولتی که بر پایهی فرض دانش متمرکز استوار هستند، اغلب ناکارآمد و گمراهکننده هستند.
۳٫ نتایج ناخواسته
مکتب اتریش توجه دارد که دخالتهای دولتی در اقتصاد میتواند به نتایج ناخواسته و گاهی مخرب منجر شود. برای مثال، سیاستهای رفاهی با هدف کاهش فقر ممکن است به ایجاد وابستگی به کمکهای دولتی و کاهش انگیزه برای کار منجر شود.
۴٫ افزایش قدرت دولت و محدودیت آزادیها
مکتب اتریش نگرانیهایی نیز نسبت به افزایش قدرت دولت و محدودیت آزادیهای فردی دارد. دخالتهای گسترده دولت در اقتصاد میتواند به تمرکز قدرت منجر شود که خود بستری برای سوءاستفاده و کاهش آزادیهای فردی است.
۵٫ مشکل انگیزشی
از دیدگاه این مکتب، دخالت دولت در اقتصاد میتواند انگیزههای نادرستی را در بین فعالان اقتصادی ایجاد کند، مانند تمایل به دریافت حمایتهای دولتی به جای رقابت سالم در بازار.
در مجموع، مکتب اتریش استدلال میکند که دخالتهای دولتی در اقتصاد نه تنها ناکارآمد هستند بلکه میتوانند به طور جدی به فرآیندهای بازار آسیب برسانند و آزادیهای فردی را محدود کنند. این مکتب به جای آن، تاکید زیادی بر بازارهای آزاد و عدم دخالت دولت دارد. اصطلاح «دستهای پنهان بازار» هم موضوعی است که باید در یکی از مطالب دیگر به آن بپردازم.
نقش زمان و عدم قطعیت در مکتب اقتصادی اتریش
نقش زمان و عدم قطعیت در مکتب اتریشی از مفاهیم کلیدی است که این مکتب برای توضیح دینامیکهای اقتصادی و تصمیمگیریهای فردی به آن تکیه میکند. این مفاهیم به شرح زیر هستند:
نقش زمان
تأثیر بر سرمایهگذاری و تولید: مکتب اتریش توجه ویژهای به نقش زمان در سرمایهگذاری و فرآیندهای تولید دارد. زمان به عنوان یک عنصر حیاتی در تخصیص منابع و انتخابهای مربوط به تولید کالاها و خدمات در نظر گرفته میشود. سرمایهگذاریها و تولیداتی که دورههای طولانیتری برای بازگشت سرمایه نیاز دارند، با ریسک بیشتری همراه هستند.
فرآیند کشف قیمت: زمان بر فرآیند کشف قیمت در بازار تأثیر میگذارد. قیمتها به مرور زمان تغییر میکنند و اطلاعات جدیدی را در مورد ترجیحات مصرفکنندگان، هزینههای تولید، و دیگر عوامل بازار منعکس میکنند.
عدم قطعیت
تصمیمگیری در شرایط عدم قطعیت: افراد و شرکتها در شرایطی از عدم قطعیت تصمیمگیری میکنند. این بدان معناست که آنها نمیتوانند با قطعیت تمام پیامدهای اقدامات خود یا تغییرات محیطی آینده را پیشبینی کنند.
نقش اطلاعات: عدم قطعیت بر اهمیت اطلاعات و نحوه تصمیمگیری بر اساس اطلاعات موجود تأکید میکند. افراد باید انتخابهایی را انجام دهند در حالی که ممکن است تمام اطلاعات لازم را نداشته باشند یا اطلاعات به سرعت تغییر کنند.
پیشبینی و برنامهریزی: عدم قطعیت به این معنی است که پیشبینیها و برنامهریزیهای اقتصادی همیشه با درجهای از ریسک همراه هستند. این امر به اهمیت برنامهریزی مالی محتاطانه و انعطافپذیری در استراتژیهای اقتصادی اشاره دارد.
اهمیت در تئوری اقتصادی
نظریه سرمایه و فرآیند تولید: مکتب اتریش نظریهای از سرمایه و فرآیند تولید را ارائه میدهد که به طور ویژه به نقش زمان و عدم قطعیت توجه دارد. این نظریه بر این اساس است که ساختارهای تولیدی در طول زمان تکامل مییابند و به تغییرات در ترجیحات مصرفکننده و شرایط بازار واکنش نشان میدهند.
رقابت به عنوان فرآیند کشف: مکتب اتریش رقابت را نه به عنوان یک وضعیت تعادلی بلکه به عنوان یک فرآیند کشف میبیند که در آن شرکتها و افراد به طور مداوم در جستجوی راههایی برای بهبود عملکرد و ارائه محصولات و خدمات جدید در شرایط عدم قطعیت هستند.
نقش زمان و عدم قطعیت در مکتب اتریش تأکیدی بر پیچیدگی و دینامیک بودن اقتصاد است و بر اهمیت فهمیدن اینکه چگونه تصمیمگیریهای فردی در یک محیط ناپایدار و غیرقطعی شکل میگیرند، دارد
نقد نظریه تعادل عمومی
نقد نظریه تعادل عمومی در مکتب اتریش بر این اساس است که این نظریه نمیتواند به طور کامل پیچیدگیها و دینامیکهای واقعی بازارها و اقتصادها را توضیح دهد. نظریه تعادل عمومی، که در آن تلاش میشود تا با استفاده از مدلهای ریاضیاتی، وضعیتی از اقتصاد که در آن منابع به طور کارآمد تخصیص یافته و تقاضا با عرضه در تمام بازارها مطابقت دارد، توصیف شود، در معرض چندین انتقاد اساسی از سوی مکتب اتریش قرار گرفته است:
۱٫ پراکندگی اطلاعات
اقتصاددانان اتریشی مانند هایک بر این نکته تاکید دارند که اطلاعات در اقتصاد به طور پراکنده وجود دارند و هیچ فرد یا نهادی نمیتواند اطلاعات کاملی داشته باشد که برای رسیدن به تعادل عمومی لازم است. به این ترتیب، نظریه تعادل عمومی فرض میکند که اطلاعات کامل و بلافاصله در دسترس همه فعالان بازار قرار دارد، که این امر با واقعیتهای بازار ناهمخوان است.
۲٫ عدم توجه به فرآیند کشف
مکتب اتریش بر این باور است که بازارها فرآیندهایی دینامیک هستند که در آنها اطلاعات، ترجیحات و فناوریها به طور مداوم در حال تغییر هستند. نظریه تعادل عمومی اغلب به دنبال توصیف حالتهای تعادلی ثابت است و از این رو، قادر به درک فرآیند کشف و نوآوری که در بازارهای واقعی اتفاق میافتد نیست.
۳٫ نقش پیچیدگی و عدم قطعیت
مکتب اتریش عدم قطعیت و پیچیدگی را عناصر اساسی در اقتصاد میداند. نظریه تعادل عمومی اغلب با فرض سادهسازیهایی مانند عقلانیت کامل و ترجیحات ثابت کار میکند، که این امر باعث میشود نتواند به طور کامل رفتارهای واقعی و تصمیمگیریهای اقتصادی در شرایط عدم قطعیت را توضیح دهد.
۴٫ تاکید بر فرآیندها به جای نتایج
مکتب اتریش تاکید زیادی بر فرآیندها و تعاملات فردی دارد و معتقد است که تحلیل اقتصادی باید بر روی نحوه تصمیمگیری فردی و تعاملات بازار متمرکز شود، نه فقط بر روی تعادلهای نهایی. این دیدگاه با رویکرد نظریه تعادل عمومی که بر روی نتایج تعادلی تمرکز دارد، در تضاد است.
در نهایت، نقد مکتب اتریش به نظریه تعادل عمومی بر این اساس است که این نظریه نمیتواند به طور کامل و دقیق رفتارهای اقتصادی واقعی و تغییرات دینامیک در بازارها را توضیح دهد. اقتصاددانان اتریشی بر این باورند که تحلیل اقتصادی باید به جای تمرکز بر مدلهای استاتیک و تعادلی، بیشتر بر فرآیندهای دینامیک، تعاملات فردی و نقش اطلاعات پراکنده تمرکز کند.
مطالعه بیشتر:
مقاله بیان ساده و کابردی مکتب کلاسیک
مقاله «Years of the Austrian School of Economics» در Econlib