آینده در گذشته 1: پیتر دراکر
مجلۀ Harvard Business Review در سال 1997، به مناسبت هفتاد و پنجمین سالگرد انتشارش، به سراغ 5 تن از مشهورترین متفکران آن زمان رفته و از آنها دربارۀ آیندۀ جهان پرسیده و در مورد چالشها و مشکلات پیش روی مدیران در سالهای آینده (این سالها) با آنها مصاحبه کرده که هریک به فراخور تخصص و زمینۀ مطالعاتی خود پاسخهای جالب توجهی داده اند که مرور آنها پس از 15 سال و مقایسۀ آنها با شرایط فعلی می تواند جذاب باشد. البته این پاسخها ممکن است برای جامعه و مدیران ایرانی که در خوش بینانه ترین حالت هم اکنون در شرایط آن روز این متفکران به سر می برند، برداشت های مختلفی را در پی داشته باشد. در اولین بخش، توجه شما را به پاسخ پیتر دراکر جلب می کنیم.
آینده ای که همین حالاست!
پیتر دراکر
پیتر دراکر (1909-2005) مدرس، مشاور و نویسنده ای برای تمام نسلهای مدیران بود که بیش از 70 سال از عمر خود را با بینش انسانی خود، صرف نگاه سیستمیک به علم مدیریت نمود. او را به عنوان پدر کسب و کار نوین می شناسند و مفهوم management by objectives از مفاهیمی است که دراکر وارد ادبیات مدیریت نمود.
وی در پاسخ به این سؤال، که چالشها و مسائل پیش روی مدیران در قرن بیست و یک را پرسیده بود، عنوان می کند که به جای پیش بینی شرایط آینده، بررسی وقایع اتفاق افتاده تا به حال و پیش بینی اثرات این وقایع بر شرایط آیندۀ کشورها، مفید خواهد بود. به زعم وی، مهمترین مسألۀ کشورهای توسعه یافته در آینده، نه پیشرفت تکنولوژی و رشد اقتصادی، بلکه جمعیت است. اگر در سالهای قبل، ملتها دچار انفجار جمعیت بوده اند، کشورهای توسعه یافته، ژاپن، حوزۀ اروپا و امریکای شمالی، از کاهش بی رویۀ جمعیت رنج خواهند برد.
کشورهای توسعه یافته وارد پروسۀ «خودکشی دسته جمعی» (collective suicide) شده اند. شهروندان این کشورها برای بازتولید نسل خود، به تعداد کافی فرزند ندارند و دلیل آن واضح است: قشر جوان توانایی به دوش کشیدن بار تأمین قشر از کار افتاده، محصولات دورۀ انفجار جمعیت، را نداشته و به منظور سبک کردن این بار، راه حل کاهش هزینۀ خانوار را انتخاب نموده و به دنبال فرزند کمتر و یا بی فرزندی هستند.
در ادامه، دراکر برای مستند نمودن نظرات خود به ارائۀ آمارهای نرخ موالید کشورهای توسعه یافته پرداخته که به دلیل قدیمی بودن (1997) از ذکر آنها خودداری نموده و تنها به تحلیلها پرداخته می شود. در این تحلیل ها، دراکر عنوان می کند که حتی اگر نرخ زاد ولد در این کشورها به یکباره ارتقا یابد، حداقل 25 سال طول خواهد کشید تا این کمبود جمعیت جبران شود لذا، کمبود جمعیت، واقعیت انکارناپذیر سال های آیندۀ کشورهای توسعه یافته خواهد بود.
سن واقعی بازنشستگی: تا سال 2010، سن بازنشستگی در کشورهای توسعه یافته تا 75 سال بالا خواهد رفت.
رشد اقتصادی: رشد اقتصادی نه مثل گذشته از طریق افزایش منابع انسانی حاصل خواهد شد و نه از طریق افزایش تقاضا. رشد اقتصادی تنها بستگی به بهره وری یک منبع دارد؛ کار دانشی و کارگر دانشی.
عدم تعادل در جمعیت نیروی کار را نه پول و نه تکنولوژی نمی توانند جبران کنند. روشهای آموزش و تکنولوژی های توسعه یافته در طول سال های جنگ های جهانی، که عموماً در امریکا توسعه یافته اند، قادر هستند که هر اقتصاد با نیروی کار سنتی را به سطح استانداردهای جهانی ارتقا دهند (مثال کرۀ جنوبی و تایلند). تنها مزیت کشورهای توسعه یافته، تأمین نیروی کار دانشی است.
این مزیت، کیفی نیست چرا که دانش یک فرد تحصیل کردۀ امریکایی تفاوت فاحشی با دانش فردی مشابه در یک کشور در حال توسعه ندارد. اما به لحاظ کمی، این مزیت قابل تأمل است. تعداد کل دانشجویان کالج و دانشگاه در چین با 1/25 میلیارد جمعیت بیش از 3 میلیون نفر (سال 1997) نیست. در حالیکه امریکا با یک پنجم جمعیت چین، بیش از 12/5 میلیون دانشجوی کالج و دانشگاه دارد. تبدیل این مزیت کمی به مزیت کیفی، بهترین و تنها راه ارتقای بهره وری دانش و حفظ جایگاه رقابتی برای کشورهای در حال توسعه است که هنوز مورد توجه قرار نگرفته است.
واقعیت این است که اقتصاد جهان به سمت تلاطم و رقابت روزافزون پیش می رود و در چنین محیطی، دیدگاه های سنتی حاکم بر سیستم های اطلاعاتی سازمان ها که عمدۀ تلاش آن ها انعکاس اوضاع درونی سازمان بود، کارآمد نخواهد بود. استراتژی برنده در آینده، جمع آوری اطلاعات از بیرون سازمان است. اطلاعاتی مثل گروه هایی که مشتری ما نیستند، تکنولوژی هایی که توسط ما و رقبا استفاده نمی شوند، بازارهای کشف نشده و… .
در واقع، دراکر با ارائۀ آمارهای مربوط به کاهش نرخ رشد جمعیت کشورهای توسعه یافته و بالا بودن گرایش افراد به تحصیلات عالیه و کسب دانش، چنین نتیجه گیری می کند که همین جمعیت کم، ساختار و بافت سابق را نیز نداشته و مدیریت آن ها نیز با روش ها و تئوری های سابق امکانپذیر نخواهد بود. دراکر، نیروهای انسانی جوامع آینده را کارکنان دانشی نامیده و به ذکر تفاوت های ویژۀ آنها با کارکنان سنتی می پردازد.
خاصیت کارکنان «دانشی» با کارکنان سنتی متفاوت است. تفاوت اصلی آنها دانش آنهاست که آن را در ذهن خود دارند. با گذشت زمان، سازمان ها متوجه می شوند که کارکنانی دارند که «مدیریت» بر آن ها با معنای سنتی امکانپذیر نیست. هویت این کارکنان ناشی از دانش آنها است نه سازمانی که در آن کار می کنند. در چنین محیطی، «سازمان» هم معنای سنتی خود را از دست خواهد داد. همۀ تئوری پردازان در بیش از یک قرن گذشته، از مورگان و راکفلر در امریکا، سایمن در آلمان و فایول در فرانسه تا اسلون در GM و تا امروز، به دنبال یک سازمان «درست» در شرکت ها بوده اند در حالیکه این امر در آینده امکانپذیر نبوده و سازمان ها تفاوت های بنیادین با هم خواهند داشت. هر سازمان در کشورهای توسعه یافته، ناگزیر است تا برای یک وظیفه، یک زمان و یا یک مکان (فرهنگ) مشخص طراحی شود.
علم و هنر مدیریت نیز، که در بیش از یک قرن به دنبال سازماندهی تولید «اشیا» بوده، ملزم به تغییراتی خواهد بود. مهمترین حوزۀ تکوین مفاهیم و روش ها، در حوزۀ مدیریت «منابع دانشی جوامع» خواهد بود که به طور خاص، حوزه های آموزش و پرورش و سلامت باید مورد توجه قرار گیرند که امروزه بیشتر «اداره» می شوند تا مدیریت. (overadministered and undermanaged)
همانطور که از متن این مصاحبه بر می آید، روی صحبت نویسنده با مدیران اجرایی فعال در کشورهای توسعه یافته است که قرار است جایگاه رقابتی خود را در آینده حفظ کنند. لازم به یادآوری است که در زمان انتشار این مقاله، پدیدۀ «اینترنت» در آغاز راه خود بود و گسترش فعلی آن هنوز متصور نبود اما با مشاهدۀ شرایط امروز جهان و سیطرۀ روزافزون تکنولوژی اطلاعات بر فضای کسب و کار دنیا، پیش بینی پیتر دراکر با شدتی بیش از آنچه ایشان عنوان کرده اند به وقوع پیوسته و شاهد هستیم که سرعت باورنکردنی تغییرات بر فرایندهای آموزش و یادگیری هم تأثیر گذاشته و صرف دارا بودن مدارک دانشگاهی (معیاری که دراکر به منظور تعریف نیروی کار دانشی مورد استفاده قرار داده) نیز اعتبار خود را از دست داده است. مزیت مدیران در گرو شناخت مشتریان است و شناخت مشتریان مستلزم دسترسی به اطلاعات و دسترسی به اطلاعات یعنی اینترنت!
این مقاله توسط آقای سید حمیدرضا عظیمی نوشته شده است.